اشعار نو اسماعیل خراسانپور
شب
دیــــو سیاه کـرده کمین در نهــــان شب
دزدد یکی پس از دیگری روشنــان شب
بسته نشان که کور کنـــــد چشم آفتــاب
زیرا کـه خــور دمید، نمـاند نشــان شب
نوشد زچشم سرخ شفق خون نـوراشک
بنگربه صرف شام تو خونین،دهان شب
فــرهنگ و دانش انــد ســپه دار آفتـــاب
زین واژه هــای سبز،بسوزد زبــان شب
جــغدان و لاشخواران، انــدر حمـــایتش
صـف بستــه اند پهـلوی هم حامیان شب
شب پاسبـان جــان تجاوزگر است و دزد
هستند این سیـــــــاه دلان پاسبــــان شب
هـر لحظه یک ستاره بـه کامش فرو برد
جز مــرگ نور نیست، دگـر درگمان شب
گرچــه که لقمه هـــاش تبه کـن بود ولی
یکسان بــود به خــاک سیــه آرمان شب
دربطن او دوبــاره گذارنـــد تخم نـــــــور
ققنوس هــای مهر کــه سوزند جان شب
خــورشید وار پور خراسان به نور شعر
آتــش زند بــه بام و درو آشیــــــان شب
منبع پیمان ملی
کلمات کلیدی: